جوجو کوچولوجوجو کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

جوجه کوچولوی مامان

عقد عمه زهراو روز مادرومعلم وتولد کیان کوچولو

سلام به دختر نازم امسال از اولش پیداست که خوشبختانه سال خوبیه چون اولاً شما فرشته نازنین مهمون خونه ی ماهستی و بعد اتفاقات خوب رخ داده تا امروز 27فروردین ماه عمه جون عقد کردند و تو همین سال انشاا..عروسی میکنند دعا میکنیم تو مصاحبه دکتری هم قبول بشه تا به ارزوهاش برسه  11 اردیبهشت روز مادره وما به همین مناسبت رفتیم گرمسار و شما هم هدیه گرفتی عزیزم 12فروردین هم روز معلم بود وبه باباجون و بابایی تبریک گفتیم البته امروز یه مناسبت دیگه هم داره و اون تولد کیان جون نی نی خاله ساراست که در این روز 1ساله میشه کیان عزیزم تولدت مبارک ...
27 ارديبهشت 1392

سیزده بدر

سلام به فرشته ی مهربونی که ی با شروع سال جدید زندگی تازه ای رو به من و بابایی هدیه کرد تا دوباره شکرگذار نعمت های بی پایان خدای مهربون باشیم  تو تعطیلات به دیدن دوستان و اقوام رفتیم و البته شما هم کلی عیدی گرفتی که دست همشون درد نکنه ما 11فروردین به خونمون برگشتیم که متاسفانه من خیلی سخت سرما خوردمو حال بابایی از این جهت گرفته شد چون تا روز 13بدر ادامه داشت و با توجه اینکه هوا پردیس هم خیلی سرد بود و من نمیخواستم دل بابایی رو بشکنم همگی با هم رفتیم بیرون ویه کم تو میدون امام پردیس نشستیم و چند تا سبزه گره زدیم ولی چون باد سردی می اومد و شما هم گریه میکردی زودی برگشتیم خونه شرمنده مامان که اولین سیزده بدرت با مریضی من همراه بود جبران م...
27 ارديبهشت 1392

واکسن 4 ماهگی

وای مامان چقدر از واکسن زدن تو میترسم   البته عشقم شما خیلی بیقراری نمیکنی ولی به هرحال مراقبتهای بعدش و اینکه خدای نکرده تب نکنی منو نگران میکنه   از عروسی که اومدیم برای 5 فروردین واکسن شمارو زدیم که انصافاً اقایی که اسمش یادم نیست خیلی خوب واکسنتو زد و شما موقعی که میخواست قطره فلج اطفال رو بهت بده دستشو کنار زدی و کلی باعث خنده و تعجبش شدی دخترک با هوش من  ...
27 ارديبهشت 1392

اولین عروسی عشق مامان

سلام گلم عزیز دلم ما برای 3 فروردین ماه سمنان عروسی پسرعمه ی بابایی دعوت داشتیم که خوشبختانه چون شما به شنیدن موسیقی با صدای بلند عادت داری خیلی بیقراری نکردی اما من مرتب شما رو طبق عادت همیشگی که ساکت بمونی راه میبردم اما در کل خوش گذشت  اخر شبم اومدیم خونه ی عمه پری که تو حیاط خونشون ادامه ی جشنو ببینیم و من از شما چند تا عکس قشنگ گرفتم البته ناگفته نمونه که الهام جون دختر عمه پری شما رو خیلی دوست داره و مرتب بغلت میکرد ما هم دوسش داریم مگه نه گلم ...
27 ارديبهشت 1392

اولین بهار عشق مامان

یا مقلب القلوب والابصار یا مدبرالیل والنهار یامحول الحول والاحوال حول حالناالا احسن الحال سال نو به ماه دخترم مبارک عزیز دل مامان الان شما 4ماهه که به خونمون قدم گذاشتی و با اول دست و پاهای کوچولوت داری برکتو به خونمون مهمون میکنی نازنینم امیدوارم 1000تا بهارو ببینی و همیشه سلامت  تندرست باشی گلم    ...
27 ارديبهشت 1392

رفتن به شرکت....

سلام دخترکم دیگه به سال جدید چیزی نمونده این روزا همه یا مشغول خریدن یا خونه تکونی  این اولین بهار شماست بهار زندگی من دارم برات یه لباس قشنگ میدوزم البته امیدوارم که بعدها که شمابزرگ شدی این لباسو که برات یادگاری نگه میدارم بپسندی نازنینم خاله سحر زنگ زد که برای اخرین روز کاری با شما فسقلی ها بریم شرکت دیدن همکارا قرار شد ساعت 4 اونجا باشیم من و شما و بابایی رفتیم بماند که شما با دیدن دوستای مامان حسابی غریبی کردی و شرکتو با گریه هات رو سرت گذاشته بودی خاله سحرم تو ترافیک موند و دیر رسید اما من از دیدن دوستام بعد از مدتها خیلی خوشحال شدمو حسابی بهم خوش گذشت کلی عکس گرفتیم که به محض اینکه به دستم برسه برات میذارم مامانی خیلی دوسسسس...
27 ارديبهشت 1392

مهمونی رفتن های جوجه ی مامان

سلام نازنینم دیگه داری بزرگ میشی و دل همه رو میبری تو این ماه که اسفند باشه به دیدن خیلی از اقوام رفتیم که بعضی ها شون از سفر مکه برگشته بودن    3 اسفند رفتیم سمنان دیدن عمه های بابایی و پسر عمو و یکی از عمه های من همشون عاشقت شده بودن و پسرهاشون که هیچ بچه ای رو بغل نمیکردند شما رو زمین نمیذاشتن خلاصه کلی دلبری کردی نازگل مامان.  بعد از سمنان رفتیم ارادان که 2تا از خاله های بابایی همراه عموی بابایی مکه رفته بودند رو دیدیم اونجا هم به همین صورت همه رو عاشق خودت کرده بودی  همون هفته عزیز و باباجون که کربلا رفته بودن هم برگشتند و کلی سوغاتی های رنگارنگ برات اورده بودند عشق من  ...
27 ارديبهشت 1392

اومدن خاله ها ومهمونی خاله ناهید

سلام به روی ماه دختر گل مامان عشق من خاله ها زحمت کشیدن و برای دیدن شما اومدن و یه عالمه هدیه های ناز و قشنگ برای شما اوردن که بعداً لیست هدایا و عکسهاشونو برات میذارم ناز مامان همون شب خونه خاله ناهید دورهمی داشتتیم که خیلی خوش گذشت خیلی از خاله ها اومده بودن خصوصاً خاله سحر با امیتیس جون که بزرگ شده و میتونه راه بره،دست بزنه وخیلی کارای دیگه بکنه خلاصه کلی خوش گذشت   بعد موقعی که همه داشتند سریال زمانه رو میدیدن ما اومدیم خونمون عشق مامان مامانی خیلی دوست داره ماچ ماچ   ...
27 ارديبهشت 1392